![]() |
![]() |
من تموم قصه هام قصه توست ... یه دفعه مثل یه شمع داشتی خاموش می شدی ... اگه پروانه نبود فراموش می شدی ... آره پروانه شدم که پرام سوخته شد... که آتیش عشق تو به دلم دوخته شد ... که بسوزه پر و بالم که راحت بشه فکر و خیالم ... دارم از تو می نویسم ... تو که غم داره نگات ... اگه دوست داشتی بگو تا بازم بگم برات ... اونقده می گم که خسته شم ... با عشق تو شکسته شم ...
دیگرازمن تاخاک شدن راهی نیست ... ازسراین بام ... این صحرا ... این دریا پرخواهم زد ... خواهم مرد ... غم تواین غم شیرین راباخودخواهم برد ... گفته بودی که طبیب دل بیمارانی ... پس طبیب دل من باش که بیمار تو ام ...
داستان شبانه ام را برای تو می نویسم ... برای تو برای خودم و برای همه ... چرا که زندگی ام در دستانه تو بود ولی نابودش کردی ... اشفته ساختی مرا با تنها جمله ای که از زبانت شنیدم ...
امشب از همه چیز و همه کس گله دارم ... پس بدادم برس تا نفس در سینه دارم ... صدام کن ... نگام کن ... و مرا با صداقتت اشنا کن ...
![]() |
![]() |